آدرس جدید!
آدرس جدید وبلاگ آزادی برابری
www.azady-barabary-01.blogspot.com
برای دیدن فیلم هایی از ناآرامی های شب گذشته روی لینک زیر کلیک کنید
إِنَّمَا جَزَاء الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا أَن يُقَتَّلُواْ أَوْ يُصَلَّبُواْ أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ
پيمان پيران
ابداع راه های جديد برای سرکوب ( آشوبگران) و(عمال بيگانه!!) ضرورتی حتمی برای نظم مستقر است. زيرا همانطور که شاهد بوده ايم نحوه و اسلوب مبارزات نيروهای مترقی جامعه نيز با گذشت زمان تغيير شکل داده است. از زمان شورش ١٨ تير که به صورت يک شورش فرا دانشگاهی در سال ١٣٧٨ به وقوع پيوست و از همان ابتدا به راست هدايت شد و پايگاه اجتماعی خود را گم کرد
، اگرچه زمان بسياری نگذشته اما عمر انجمن های اسلامی و حتی خرده گروههای ملی- مذهبی دانشجويی هم که به محض مطرح کردن مختصر امتيازات يا برخورد با کمترين فشار دانشگاه و دستگاه امنيتی از هم می پاشيد و آلت دست واقع می شد، به سر رسيده است.روز گذشته بر طبق اخبار رسیده از خبرگزاریها با خبر شدیم: قانون اساسی اروپا که از سال 2001 در بین دولتهای اروپایی و نیروهای محافظه کار و محافل سرمایه مطرح شده و بر سه اصل بازار مشترک - سیاست خارجی و امنیت اروپا و همچنین همکاری های قضایی و سیاسی بین دول عضو اروپایی استوار بود ، با شکست مواجه شده است. از عنوان قانون اساسی صرف نظر شده است . و همچنین قضیه سرود مشترک برای اتحادیه اروپا نیز منتفی اعلام شده است. در نهایت همه اینها جای خود را به صرفا تغییر در قرار دادها بین دول داده است.
احتمالاْ این احضارها که درست پس از پایان امتحانات دانشجویان و در هنگام آغاز تعطیلات تابستانی صورت گرفته است به دلیل اعتراضات اخیر در دانشگاه مازندران در بابلسر میباشد. هنوز از تعداد قطعی دانشجویانی که باید برای پارهای از توضیحات به کمیتهی سرکوب مراجعه نمایند، اطلاع دقیقی در دست نیست
کانون امروز
به گزارش ايلنا استانداري تهران با برگزاري تجمع زنان در روز 22 خرداد ماه مخالفت كرد. با وجود اينكه طبق اصل 27 قانون اساسي، برگزاري تجمعات مسالمت آميز حق تشكلهاي قانوني است، استانداري تهران با درخواست مجوزي كه براي برگزاري تجمع در روز 22 خرداد، صورت گرفته بود مخالفت كرد و در پايان وقت اداري روز 21 خرداد اعلام كرد كه با صدور مجوز براي تجمع زنان در روز 22 خرداد مخالفت شده است.
اين اقدام در حالي صورت گرفت كه پيش از اين مسئولان اعلام كرده بودند در صورت درخواست مجوز براي تجمع زنان، با آن موافقت مي شود. عدم صدور مجوز براي تجمع زنان در روز 22 خرداد كذب بودن سخنان مسئولين را نشان مي دهد.
با وجود اينكه اين روزها بحث در مورد پوشش زنان و برخورد با زنان بدحجاب و همچنين مسئله ازدواج موقت از داغ ترين مسائل مورد بحث در بين زنان و مردان مي باشد. اما زنان به عنوان بخشي از جامعه كه به طور مستقيم در اين مسائل درگيرند از برگزاري تجمع منع مي شوند و حق اعتراض و حتي ابراز نظر نيز از آنها گرفته مي شود.
اين رفتار مسئولين نشانه نقض حقوق بخش عظيمي از اعضاي جامعه است كه به شكاف موجود در جامع دامن مي زند.
اعتراض و ابراز عقيده حق هر يك از اعضاي جامعه است. لغو مجوز تجمعات و عدم صدور مجوز براي برگزاري تجمعات و به طور كلي بستن عرصه براي ابراز هرگونه اعتراض و انتقاد، زنداني كردن زنان به جاي رسيدگي به خواست آنها، برخورد خشن با زنان و جوانان، نه تنها مشكلات اجتماعي را كاهش نمي دهد بلكه باعث تشديد وخامت اوضاع مي شود.
آزادي حق همه انسانهاست.
خبرنامه فعالین دانشگاه مازندران
زوایایی از گفتار و کردار اورتگا و اورتگاییان در میتینگ او در دانشگاه تهران:
۱. انقلاب اسلامي ايران در سال 1979 پيروز شد و انقلاب سانديستها نيز در همين سال. اين دو انقلابهاي دوقلو هستند كه داراي اهداف يكساني بودند. (این یکی را راست میگوید انصافاْ!)
۲. هر روز كه ميگذرد دنيا كوچكتر از قبل ميشود و ما متقاعد ميشويم كه خداوند زمين را براي آسايش انسانها آفريده است و عجيب نيست كه مبارزان آمريكاي لاتين مثل هوگو چاوز به دانشگاه ميآيند و در سرزمين مبارزان حضور پيدا و براي جوانان سخنرانی ميكنند. (معلوم است که مارکسیست-لنینیست سابق ما بدجوری شیفت سیاسی به تورش خورده است!)
۳. مبارزات ملت ايران همواره تحت رهبري معنوي و سياسي حضرت امام خميني بوده است. (یک شاهکار تاریخی!)
۴. من به شما اطمينان ميدهم كه در اينجا روح نيروي انقلابي مانند فيدل كاسترو، سالوادور آلنده، زاپاتا، ساندينيو، و تمام مبارزاني كه در راه آزادي و مبارزه با امپرياليسم كشته شدند حضور دارند. (خوب شد اسم چه گوارا، مارکس، لنین و انگلس را نیاورد تا گور آنان اندکی در آرامش باشد!!!)
۵. به گزارش ايسنا در پايان سخنان اورتگا دانشجويان شعار دادند «هيوا اورتگا، هيوا اورتگا». (ترجمهی فارسی: «الله اکبر! الله اکبر!»)
۶. همسر اورتگا: ملتهاي متحد هرگز شكست نخواهند خورد؛ چرا كه خداوند ملتهاي مبارز را تحت حمايت خود قرار داده، خداوند آيتالله خميني را در رحمت خود قرار داده (صلوات دانشجويان). خداوند متعال احمدينژاد رييسجمهور را در پناه و حمايت خود قرار داده است. (تشويق دانشجويان) خداوند نيكاراگوئه و رهبرانش را نيز حفظ كند! (تشويق دانشجويان) (راستی این دانشجویان را ما نمیشناسیم؟!)
۷. ماريو افزود: در حال حاضر بشريت به پا خاسته و با استفاده از انقلاب و روحيه انقلابي به پيش ميرود. امروز ميبينيم كه در آمريكاي لاتين كشورهاي مبارز با يكديگر وحدت ميكنند و ما به دفعات گفتهايم كه زنده باد مبارزان، زنده باد بشريت آزاد و انقلابي. ما اميدواريم آزادي واقعي در جهان حاكم شود و فقر و گرسنگي پايان پذيرد. زنده باد انقلاب ايران. (استثنائاْ این از دهن رهبران محبوب در رفته بود!)
۸. دكتر رحيمپور ازغدي كه به عنوان سخنران به اين مراسم دعوت شده بود، طي سخناني گفت: « تكليف احمدينژاد مشخص است بيشتر از آنكه دولتمرد باشد با روحيه چريكي خود، خود را متعلق به جبهه فقيران جهان ميداند.» (اوپس! حالا میشود طرح مبارزه با مفاسد را درک کرد! این احمدینژاد ناقلا هم چریک بود ما نمیدانستیم؟)
۹. همچنين در اين مراسم از فعاليتها و مبارزات خانواده اورتگا از سوي بسيج دانشجويي دانشگاه تهران تقدير شد. (آها! دانشجویان!!!)
۱۰. همچنين سعيد قاسمي يكي از فرماندهان جنگ، بر روي سن قرار گرفت و چفيهاي را بر گردن اورتگا انداخت و هر دو با مشتهاي گرهكرده دستهايشان را به علامت مبارزه با امپرياليسم و وحدت بالا بردند.
۱۱. در اين مراسم دو نماهنگ با آهنگهاي آمريكاي لاتين درباره مبارزه مردم نيكاراگوئه پخش شد. در اين نماهنگها عكسهاي سيدحسن نصرالله، احمدينژاد، چاوز، مورالس، اورتگا، رهبر معظم انقلاب، كاسترو و امام خميني (ره) ديده ميشد. (آش شله قلم کار!)
به گفتهی حامد محمدی سردبیر نشریهی شورا، علت توقیف مجوز این نشریه مطالب مندرج در سرمقالهی شمارهی یک و کل شمارهی دوم این نشریه بوده است که در یک صفحه به بازخوانی حوادث مرتبط با دستگیری بیژن صباغ و ۱۴ دانشجوی دانشکده فنی بابل پرداخته بود.
برهان بقایی مقدم
کانون امروز یک سازمان غیر دولتی است که دو سال موجودیت خود را مدیون فعالیت و حضور مستمر اعضای آن است.این کانون در پایان سال 85 با برگزاری مجمع عمومی و انتخابات شورای مرکزی جدید دور تازه ی فعالیت های خود را آغاز کرد.
ویژگی کانون امروز را می توان بر سه محور اصلی خلاصه کرد.
یکم اصل غیر سیاسی بودن کانون. طبعا NGO ها به خاطر ماهیت غیر سیاسی خود اجازه ی فعالیت دارند و کانون امروز نیز از این قائده مستثنی نیست. در عین حال کانون امروز به عنوان یک سازمان اجتماعی تعریف شده است. جایی که هویت خود را از جامعه می گیرد نه از چند نفر اعضای خود. بنا بر این حضور در بطن جامعه و دست و پنجه نرم کردن با ناهمسازی اجتماع و شیفت کردن کانون به فاعل اجتماعی تنها هویت رسمی و واقعی است که می توانیم برای خود به عنوان کسانی که در کانون امروز جمع شده ایم تعریف کنیم .
پا گذاشتن در شهر و و آشنایی با پدیده هایی مثل کودکان کار, تن فروشی, بی کاری , بیماران مخدر , بی سوادی , احساس تنهایی و بی هویتی, فقر و سعی و تلاش برای تغییر جدی در این پدیده ها می تواند جدی ترین هدف و سیبل مقابل کانون امروز باشد.
دومین محوراساسی کانون, غیر ایدئولوژیک بودن آن است. این بدان معنی نیست که شرط حضور در کانون لاادری بودن است! یا اگر کسی ضد مذهب است یا مذهبی است نمی تواند در کانون امروز فعالیت کند. این دقیقا به این معنی است که در کانون شما تفتیش عقاید وجود ندارد! این یعنی عقاید فردی در فعالیت اجتماعی_ مورد توافق در کانون _ حل می شود و از موضوعیت می افتد. اگر قرار است در مورد بیماران مخدری فعالیتی شود تفاوتی در مذهبی بودن یا نبودن داوطلبین دیده نمی شود.
مسئله این است که بحث غیر ایدئولوژیک بودن به اعضا بر نمی گردد بلکه به نحوه ی کار ما و موضوعات و نحوه ی نگرش بدنه ی کانون امروز به مسائل اجتماعی تعیین کننده ی این مسئله است. مطمئنا بی طرفی امکان پذیر نیست و ما هم ادعای بی طرفی نداریم و نخواهیم داشت. به طور خلاصه اینکه , تحلیل مسائل جامعه از سر خود جامعه و منافع اکثریت آن و داشتن نگاه انسانی به مشکلات اجتماعی می تواند مورد قبول هر ذهن سالمی باشد.
سومین محور قابل ذکر لزوم حضور اندیشه های مختلف و متفاوت در یک جمع است.همانطور که بار ها شنیده ایم و گفته ایم نبود تکثر اندیشه و نظر نه تنها برای تشکل یا سازمان و جمع مضر است که برای افق و پیشرفت فکری و تواناییهای ذهنی افراد آن جمع نیز ایجاد اشکال می کند و در اینجا, NGO را با تبدیل کردن آن به یک جمع منفعل و منزوی از اهداف اولیه ی آن که همان حضور پویا و تاثیر گذار در جامعه ی خود است باز می دارد. آزادی بی قید و شرط اندیشه و بیان, ضرورت و اصل اساسی حضور در هر تشکلی است.
به این ترتیب NGOی کانون امروز دست خود را برای دوستی و همکاری به سوی تمام شهروندان شهر دراز می کند. از مسئولان شهری گرفته تا پزشک و تاجر , دانشجو و کارگر , کسانی که به خاطر نا برابری مجبور به تن فروشی هستند تا بیماران مخدری و ... تا با هم و در کنار هم قرار بگیریم و به سوی افقی انسانی حرکت کنیم.
حسام مناهجی
اگر در رمان 1984 وزارت صلح همان وزارت جنگ بود و وزارت عشق ایجاد نفرت می کرد طرح اخیر افزایش "امنیت" اجتماعی هم همان مفاهیم وارونه رمان جرج ارول را می رساند؛ یکی از اهدافی که این روزها در بوق می شود طرح ضربتی جمع آوری و درمان معتادان است که لابد نیاز به پلیسی کردن جامعه دارد با این حال کسانی که در این زمینه دستی بر آتش دارند (و برخلاف بسیاری از شهروندان که دنیا را تنها از دریچه رسانه های جمعی می بینند و با "جماعت معتاد" از طریق کلیشه های تلویزیونی آشنا هستند) به طور ملموس با جوانانی که از این بیماری رنج می برند برخورد داشته اند، می دانند این قبیل اقدامات حتا اگر با نیتی خیر انجام شود تلاش های مذبوحانه ای بیش نیست درمان معتاد یک فرآیند طولانی است که بیش از هر چیز به اراده فرد معتاد بستگی دارد بسیار مشاهده شده است معتادینی که توانستند ماه ها از شر اعتیاد خلاصی یابند ولی به علت یک تنش عاطفی و یا نبودن آینده شغلی و وضعیت هولناک معیشتی و ده ها علت اجتماعی دیگر دوباره آلوده شده اند.
گویا معتادان دستگیر شده به مراکز درمانی فرستاده می شوند:"مرکز درمان و باز پروری شفق به صورت یک محیط مختلط نظامی و درمانی اداره می شود"(1) و در نتیجه مسئولین امیدوارند با محبوس کردن اجباری معتادان در محیطی درمانی-نظامی این معضل از ریشه کنده شده و همه چیز به خوبی و خوشی تمام شود ولی واقعیت به ما دهن کجی می کند: اعتیاد دو جنبه دارد یکی جسمی و دیگری روحی؛ باکمک روش های پزشکی شاید بتوان در مدت کوتاهی بدن فرد معتاد را سم زدایی کرد ولی برای درمان روحی معتاد علاوه بر مشاوره مستمر که می بایست با تمایل خود شخص انجام شود نیاز به برنامه ریزی ای وسیع داریم هم اکنون کمپ ها و کلینیک های بی شماری در سطح کشور فعال اند که تا پیش از این معتادان"داوطلبانه" به آن مراجعه می کردند ولی متاسفانه تا آنجا که ما مشاهده کردیم معمولآ درصد بسیار کمی موفق به ترک می شوند در نهایت اینکه روش های مکانیکی و خشونت بار اگر نتیجه معکوس ندهد مطمئنآ باعث رهایی فرد معتاد نمی شوند و نمی توان این قبیل اقدامات پلیسی را طرح "نجات ملی" نامید.
با وجود بودجه های کلان و صدها کارشناسی که دولت برای ریشه یابی این معضل اجیر کرده است همچنان شاهد فرافکنی ها و آدرس دهی های غلط و تعویض جای علت و معلول هستیم. نگاه کوتاهی بیندازیم به گزارش تحلیلی و با مزه ی اخیر خبرگزاری رسمی فارس(2):
خبرگزاری فارس می نویسد: "وقتى نوجوانان به مصرف مواد مخدر روى مىآورند پس از مدتى دچار افسردگى شده و خودشان را از ديگران جدا مىكنند همين رفتار باعث مىشود كه محيط مدرسه كمكم برایشان خسته کننده شده و در نهایت از درس و تحصیل ترد(!) می شوند" علاوه بر غلط نوشته شدن کلمه "طرد" جای علت و معلول نیز عوض شده است در واقع وضعیت خسته کننده مدارس سبب می شود که دانش آموزان در معرض آسیب های روحی قرار بگیرند...و یا نگاه کنید به این جمله مضحک:
"پول توجيبى زياد در سيگارى شدن نوجوانان تاثير بسيار زيادى دارد،"(3) و یا فرافکنی ها و توهم توطئه را ببینید: "خواسته يا ناخواسته در سالهاي بعد از انقلاب و بعد از جنگ تحميلي به دلايل استقلال كشور عزيزمان، موقعيت خاص جغرافيائي و شاهراه بين بازار هاي بزرگ جهاني و دشمنان زياد و كوردلاني از احزاب سياسي داخلي ،بسيارى از نوجوانان و جوانان ايرانى درگير مسئلهاى به نام اعتياد شدهاند..."(4)
حقیقت اینکه تحدید آزادی های فردی،آپارتاید جنسی، بیکاری و مشکلات اقتصادی بی شمار طبقه کارگر علل اصلی گرایش جوانان به مواد مخدر می باشد... و اما چه باید کرد؟ زنده یاد" به آذین" چه زیبا گفته است:
"نسل امروز فقط يک بغل شادي مي خواهد و يک مشت آزادي ؛ و اين دو حق را هم خودشان بايد بگيرند و به دست بياورند ، کسي به آنها چنين کمکي نخواهد کرد....."
*****
پانوشت
1- روزنامه شرق-یکشنبه 13 خرداد86
2- خبر گزار ی فارس-28 اردیبهشت 86
لینک: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8602240435
3و4- همان
غزاله حسینی
اگر سوار اتوبوس، تاکسی، مترو یا هر وسیله نقلیه عمومی دیگر شده باشید، شاید تجربه ای در زمینه آزارهای جنسی ای که متوجه زنان است، داشته باشید یا شاهد اتفاقاتی از این قبیل بوده باشید. و اگر زن باشید، وقتی به تنهایی در خیابان و پارک قدم می زنید احساس امنیت نمی کنید و حتی اگر هیچ اتفاقی نیفتد، دائم از چیزی مضطرب و نگرانید، چنین نگرانیهایی جزئی از زندگی یک زن تنها شده است. جزئی از وجود زن که به طور ناخودآگاه به او احساس ضعیف تر بودن نسبت به مرد را تلقین می کند.گاهی هنگام بروز چنین حوادثی مردهایی به پشتیبانی از زن یا زنان آسیب دیده بر می آیند و گاهی نیز حضور یک مرد یا پسر در کنار زن به عنوان عامل بازدارنده ای تلقی می شود که از زن در برابر آسیب های دیگران حمایت می کند و به دیگران به طور غیر رسمی و مخفی هشدار می دهد که حق دست درازی به "این زن" را ندارید چرا که این "زن من" است، "خواهر من" است، "مادر من" است یا زنی است که در این زمان و مکان تحت حمایت من می باشد.
علت اصلی شکل گرفتن چنین رابطه ای چیست؟ آیا ضعف قوای جسمانی زن و نیروی بدنی مرد اساس شکل گیری چنی رابطه ای است؟ آیا نیروی بدنی بیشتر باعث می شود گروهی از مردان در زمان و مکانی زنان را مورد آزار و اذیت قرار دهند و گروهی دیگر در همان زمان و مکان و یا در جایی دیگر زنان را تحت حمایت خود قرار دهند و حصاری گرد آنها پدید آورند که درون حصار امن و بیرون مرزهای آن نا امن باشد، و زن حمایت شده برای برخورداری از این امنیت باید زندگی در حصار را بپذیرد.
به راستی علت چیست؟ فکر نمی کنم علت اصلی این نووع رابطه که در آن یکی برتر و دیگری پایین تر است، ربطی به نیروی بدنی فرد داشته باشد. این نوع تلقی درست مانند این است که بگوییم که حکمران یک ناحیه باید درشت هیکل ترین، تنومندترین و قوی ترین فردی باشد که در آن ناحیه زندگی می کند و این مسئله که او چه توانایی ها و مهارتهایی دارد و آیا اصلا می تواند مسئولیتی را که بر عهده می گیرد انجام دهد یا نه، از نظر دیگر کسانی که در آن ناحیه زندگی می کنند اهمیتی ندارد. تعیین ارزش انشانها و جایگاه اجتماعی آنها بر اساس نیروی بدنی و جنسیت امری غیر عقلانی است که انسان متمدن امروز دیگر آن را نمی پذیرد. شاید در جامعه ای بدوی و غیر متمدن نیروی بدنی زیاد به علت کاربردی که دارد در جایگاه اجتماعی فرد تاثیر داشته باشد ولی در جامعه ای متمدن و یا حتی نیمه متمدن دیگر نمی توان این عامل را به عنوان عاملی تاثیر گذار در زندگی اجتماعی فرد در نظر گرفت.
به نظر می رسد باید سوال را دوباره مطرح کرد. علت شکل گیری و وجود چنین رابطه ای چیست؟ چرا با وجود تغییرات بسیار هنوز زن از جایگاه اجتماعی پایین تری نسبت به مرد برخوردار است؟
چرا مردی در شرایطی زن را مورد آزار و اذیت قرار می دهد و همان مرد در شرایط دیگر و در برخورد با یک زن خاص، به عنوان حامی و پشتیبان وی ظاهر می شود؟ - البته در اکثر مواقع این حمایت به طور محدود کننده ظاهر می شود، یعنی نتیجه این حمایت در نهایت محدود کردن زن و بستن فضا بر اوست.- مشخصه این زن خاص در رابطه با مرد فوق چیست؟ آیا حمایت مرد از این رن که به نوعی برای او خاص می شود، - خاص بودن این زن اغلب به خاطر جایگاهی است که در رابطه با مرد برای او تعریف شده است یعنی جایگاهی از قبیل مادر، خواهر، همسر، دوست دختر و غیره که او را از دیگران متمایز می کند- به دلیل بی اعتمادی او نسبت به دیگر مردان است و یا به علت حس تملکی که مرد نسبت به این زنان احساس می کند؟ آیا این بی اعتمادی و حس تملک خاص مردان است؟ اگر نه، چرا رابطه ای حمایتی که در آن زن نقش حمایت کننده را داشته باشد خیلی کم اتفاق می افتد؟ و سوال اصلی اینکه اساسا چه نیازی به وجود رابطه ای به این شکل است و چرا باید دسته ای از افراد جامعه و اغلب زنان، از دسته ای دیگر که اغلب مردان جامعه می باشند از جایگاه اجتماعی پایین تری برخوردار باشند؟
بی اعتمادی ریشه در ترس و بدبینی دارد. ترس از دست دادن چیزی و احساس خطر و بدبینی نسبت به آنچه در اطراف شخص جریان دارد. هیچ فردی از ابتدا بدبین نیست بلکه طی گذشت زمان و تحت شرایط مختلفی که برایش اتفاق افتاده و در اثر مشکلاتی که با آنها درگیر بوده و برخوردی که از اطرافیان دیده به فردی بدبین و یا خوشبین و یا محتاط و غیره تبدیل می شود. به مرد از دوران کودکی اینگونه تلقین می شود که "تو مرد خانواده ای" و در برابر "ناموس خانواده" باید "غیرت" داشته باشی. مرد می آموزد که خواهر و مادر و همسر او ناموسش هستند و در برابر آنها غیرت دارد. این غیرت شاید همراه با احترام باشد یا نه. اما مرد نمی آموزد که زن چه نسبتی با او داشته و چه نداشته باشد یک انسان همانند اوست و حق حیات و زندگی دارد و مرد به عنوان یک انسان باید به هر انسانی اعم زن و مرد احترام بگذارد. او زنان خانواده را جزء مایملک خود تلقی می کند که باید از آنها محافظت کند. شاید این تصور به این شکل تلقی نشود ولی رفتاری که در اثر تلقی "مرد خانواده بودن" بروز می کند، برخاسته از حس مالکیت پنهانی است که از کودکی در مرد ایجاد می شود. در ضمن مرد نسبت به زنان دیگر مسئولیتی احساس نمی کند. آنها صرفا زنانی هستند که مرد آنها را به عنوان انسانهای آزاد آنها را نشناخته است بلکه به عنوان زنان نامحرم و موضوع اصلی روابط جنسی آنها را شناخته و تنها از دید جنسی به آنها نگاه کرده است. حتی اگر در مواقعی به زنی کمکی می نماید در مقابل از زن انتظار دارد تا نیازی از او را برآورده نماید. -باید توجه داشت که این مشکلات ریشه های آموزشی و تربیتی دارند و همه مردان نیز یکسان نیستند.-
شاید مردی خود به زنان دیگر تعرض نکند ولی هیچگاه تحمل نمی کند که مردان دیگر به زنان خانواده او تعرض کنند یا زن بدون اجازه و رضایت او با مردی دیگر رابطه داشته باشد. حس مالکیت مرد نسبت به زنان خانواده و در عین حال تماس نزدیک او با رفتارهای تعرض آمیز مردان نسبت به زنان، در مرد نوعی بی اعتمادی نسبت به مردان دیگر ایجاد می کند. در واقع، حس مالکیت که در روند آموزشی پسربچه تا بزرگسالی تقویت می شود و به وجود آمدن تدریجی بی اعتمادی در مردان نسبت به مردان دیگر، و عدم آموزش صحیح به کودکان به منظور از بین بردن نگاه جنسیتی، باعث می شود گروهی از مردان در شرایط مختلف رفتارهای متفاوت نسبت به زنان بروز دهند. البته نباید فراموش کرد مردی که نسبت به زنانی که خارج از محدوده خانوادگی او قرار دارند، تعرض می کند، نسبت به زنان خانواده خود نیز رفتاری تعرض آمیز دارد هر چند این تعرض به نوعی حمایت تعبیر می شود.
اما آیا حس مالکیت در زنان وجود ندارد؟ مسلما زنان نیز حس مالکیت دارند. اما جایگاه اجتماعی که برای زنان در مقابل مردان به وجود آمده است، باعث می شود در رابطه بین زنان و مردان، مرد از جایگاه برتری برخوردار باشد و همانطور که در بالا آمد از دوران کودکی حس مالکیت مرد نسبت به زن تحت نام "غیرت" تقویت می شود. به همین دلیل است که کمتر رابطه ای بین زن و مرد، می توان دید که در آن زن نقش حمایتی داشته باشد. اما حس مالکیت زن به گونه ای دیگر بروز می کند. حس مالکیت زن در رابطه او با مردان، بر روی همسرش متمرکز می شود. او تلاش می کند همسر خود را از زنان دیگر دور کند ولی در بسیاری از مواقع به خاطر عدم دخالت اکثر زنان در مشاغل اجتماعی و به نوعی محدود بودن آنها در محیط خانه، به علت نداشتن ارتباط اجتماعی گسترده، زن نمی تواند همیشه و همه جا حس مالکیت خود را اعمال نماید. این عدم توازن باعث تشدید بی اعتمادی زنان، هم نسبت به زنان و هم نسبت به مردان می شود. زن از یک سو به خاطر آزار و تعرض مردان به حریم شخصی اش به تدریج نسبت به جنس مرد بی اعتماد می شود و از سوی دیگر به خاطر ترس از دست دادن همسرش -ترسی که ناشی از حس مالکیت زن است- نسبت به زنان دیگر بی اعتماد شده و ترس و اضطرابی نامرئی در او به وجود می آید.
وجود این بی اعتمادی ها در مردان و زنان و شکل گیری روابطی بر اساس قدرت و بهره جویی، رابطه بین زن و مرد و به طور کلی روابط اجتماعی افراد را تخریب کرده و باعث ایجاد جدایی بین اعضای جامع و منزوی شدن افراد می شود. اما جامعه چه نیازی به چنین روابطی دارد و ریشه شکل گیری چنین روابطی در چیست؟
وجود رابطه ای که اساس آن را فرودستی عده ای نسبت به عده ای دیگر تشکیل می دهد، یک هدف بیشتر ندارد و آن بهره کشی از نیروی کار فرودست به نفع گروه یا گروه های فرادست جامعه است. به طور کلی جامعه ای که پایه های اصلی آن بر نابرابری های اجتماعی و اقتصادی گذاشته شده باشد برای بقای خود نیاز به ایجاد طبقه بندی بین اعضای جامعه دارد. چنین جامعه ای نیاز دارد برای استفاده بیشتر از نیروی کار انسانها آنها را تحقیر و کوچک کرده و با القای نابرابری به عنوان یک امر طبیعی این تصور ذهنی را به وجود بیاورد که وضعیت موجود، همیشه همینطور بوده و یک امر طبیعی است. از دید نظام خاکم بر چنین جامعه ای، طبیعی است که زن از مرد ضعیف تر باشد و طبیعی است که جایگاه اجتماعی زن از مرد پایین تر باشد.
زن نیروی کار ارزان تری است. زن با کار خانگی خود هزینه زندگی را تا حد بالایی کاهش می دهد و با کار در بخش های مختلف جامعه نیروی کار ارزان و همچنین کم دردسری را در اختیار بخش کارفرما قرار می دهد. اما این نیروی کار به گونه ای باید کنترل شود. باید ضعف ها و ناتوانی هایی به زن تلقین شود تا با از بین بردن اعتماد به نفسش بتوان بهتر از نیروی او استفاده کرد.
اما این قانون فقط مختص زنان نیست. مردان نیز به عنوان نیروی کار جامعه شامل این قانون می شوند و برای کنترل آنها نیز ترفندهای دیگری وجود دارد. سرکوب خواستها و نیازهای جوانان و برچسب زدن به مردان تحت عنوان اراذل و اوباش شیوه ای برای کنترل نیروی جامعه است. تنها تفاوت در میزان فشار وارد بر مرد و زن است وگرنه در جامعه ای که بر اساس بهره کشی و سود بیشتر شکل گرفته، نه زن و نه مرد، هیچکدام آزاد نیستند. مرد نیز از سوی بخش کارفرمای جامعه مورد تعرض قرار می گیرد و از طرف دیگر در وضعیت رقابتی با زن قرار داده می شود؛ زن نیروی کار ارزان تری است و این تهدیدی برای وضعیت شغلی مرد محسوب می شود. این تلقی از بالا و بخش سودجوی جامعه بر زنان و مردان تلقین می شود. بخشی که برای سود بیشتر نیاز به ایجاد جدایی و برای کنترل نیروی کار نیاز به ایجاد سلطه گروهی از افراد جامعه بر گروهی دیگر دارد.
در این میان زن و مرد به عنوان اعضای جامعه ای که نظام آن بر پایه های قدرت و بهره کشی گذاشته شده، از موجودیت انسانی خود خالی می شوند تا به عنوان کارگران فرمانبردار سود بیشتری را تولید نمایند.
اگر وقت کردید سعی کنید سری به سایت زیر بزنید تا برایتان روشن شود که دولت های به اصطلاح دموکراتی که لیبرال های وطنی سنگشان را به سینه می زنند هم خوب بلدند مخالفانشان را سانسور کرده و سایت هابشان را فیلتر کنند و البته در اینکار بسیار وارد هم هستند. سایت زیر متعلق به مخالفان چپگرای کنفرانس جی8 می باشد که دولت آلمان آن را فیلتر کرده است. عجیب اینجاست که فیلترینگ این سایت به حدی قوی می باشد که به هیچ طریقی نمی توان آن را باز کرد. اگر توانستید با توسل به هر فیلتر شکنی این سایت را باز کنید!